اشعارشهادت حضرت معصومه(س)
اسماعیل شبرنگ
هرشب میان بستر خود گریه می کنی
با حال گریه آور خود گریه می کنی
اصلا تمام اهل جهان گریه می کنند
تا بانگاه مضطر خود گریه می کنی
"سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است"
باهر اشاره ی سر خود گریه می کنی
هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی
از دوری برادر خود گریه می کنی
کشتی عمر ناب تو پهلو گرفته است
در لحظه های آخر خود گریه می کنی
وقتی که خیره بر در و دیوار می شوی
داری به یاد مادر خود گریه می کنی
آتش میان ساحت گلخانه پا گرفت
در بین کوچه ها نفس مرتضی گرفت
************************
محمد حسین رحیمیان
مدح و شهادت
ما گدایان قم و شهر خراسان هستیم
عاشق و دربه در و بی سر و سامان هستیم
خاک زیر قدم ذریه ی زهراییم
نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم
نوکر حلقه به گوشیم همه می دانند
خاکبوسان دَر ِ بیت کریمان هستیم
سائل طایفه ی حضرت کاظم شده ایم
فاطمه کرده نظر، شیعه ایران هستیم
عاقبت ، عاقبت ما بشود ختم ِ به خیر
حاجیان حرم خواهر سلطان هستیم
کفتر مشهد و قم شد دل آواره ی ما
زینب ضامن آهوست همه کاره ی ما
ما گدایان تو هستیم سعادت داریم
از کرامات تو بانوست که قیمت داریم
کرمت کاسه ی ما را نگذارد خالی
بده در راه خدا باز ، که حاجت داریم
ما گنه کار ،گنه کار ،گنه کار، اما
روز محشر ز تو امّید شفاعت داریم
بین این طایفه ی آینه ها بعد حسین
جور دیگر به رضای تو ارادت داریم
هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی
ما به بوسیدن درگاه تو عادت داریم
دل ِ وابسته به تو خانه امّید شود
هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود
آمدی شد همه قم یاور تو ، شکر خدا
خاکی و پاره نشد معجر تو ، شکر خدا
آمد اشک تو ز دوری برادر اما
کس نخندید به چشم تر تو ،شکر خدا
مردم قم همه خوبند نریزند ز بام
آتش و سنگ به روی سر تو ، شکر خدا
به سری نیست درین شهر ولایی فکر ِ
غارت زیور و انگشتر تو ، شکر خدا
آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت
قصد توهین به تو و دلبر تو ، شکر خدا
غصه ی زینب کبری و چهل روز عذاب
بین این شهر نیامد سر تو ، شکر خدا
زینب و کوفه و اشرار امان از این غم
زینب و تشت و سر یار امان از این غم
************************
سید پوریا هاشمی
قدمت روی چشم بی بی جان
چه صفایی به خاک ما دادی
به گدایان وادی سلمان
با حضور خودت بها دادی
چند روز است در تکاپویم
تا که از جانب ات خبر برسد
لحظه ها را شمرده ایم همه
تا زمان وصال سر برسد
سر ما خاک راه ناقه ی تو
می شود میهمان ما بشوی
یک شبی را ز لطف ، مهمانِ
سفره ی آب و نان ما بشوی
گرچه ما بی بضاعتیم ولی
سینه چاکان حیدریم همه
از گدایان و از کنیزانیم
مست موسی بن جعفریم همه
هرکسی مشک با خود آورده
تا که سیراب آبتان بکند
آری لال گردد اگر کسی اینجا
غیر بی بی خطابتان بکند
گرچه دور تو ازدحام شده
چه جوان و چه پیر آمده اند
چشم ها لحظه ای نخورد به تو
مردها سر به زیر آمده اند
خبری نیست از دف و از ساز
حال این شهر حال جنگ که نیست
پشت بامی اگر شلوغ شده
خبری از هجوم سنگ که نیست
بهترین جای شهر منزل توست
دور تا دور خانه سادات اند
نه به ویرانه می برند تو را
و نه همسایه هات الوات اند
تو به شهر غریبه آمدی و
گل نثار تو شد ولی زینب...
غیرت مردهای این وادی
پاسدار تو شد ولی زینب...
صورتش را به دست میپوشاند
تا از این داغ با خبر نشوند
این حرامی که آمده اند اینجا
خیره هستند ، خیره تر نشوند
************************
محمود مربوبی
مائیم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می ریزیم
در روز عزای حضرت معصومه
***
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
***
در سَر هوس دیدن دلبر دارد
بر سینۀ خود داغ برادر دارد
افسوس که تا دیار ساوه آمد
دیگر نتوانست قدم بردارد
***
زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت
از داغ برادرش مرتب می سوخت
هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد
می گفت: امان از دل زینب... می سوخت
***
با ناله دو چشمان ترش را وا کرد
تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بود و
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
***
صد آه اگر بر جگرش افتاده
هر چند جدا ز دلبرش افتاده
کی بر بدن برادرش رقصیدند؟
کی دست کسی به معجرش افتاده
***
او خواهر یک امام بود و زینب....!
او شاهد احترام بود و زینب....!
کی راهی شهر شام بود؟ و زینب
در مجلسی از حرام بود؟ و زینب
************************
محمد جواد شیرازی
بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند
از من تمام روزگارم را گرفتند
از این جدایی جان من بر لب رسیده
هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند
انگار قسمت نیست وصل ما دوباره
در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند
اما خیالت تخت هر جایی رسیدم
خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند
حالم بد است اما خدا را شکر در قم
با مهربانی حال زارم را گرفتند
با احترام و عزت و شوکت کمی از
این بار غم هایی که دارم را گرفتند
حتی زمان پر زدن از این قبیله
مردم همه دور مزارم را گرفتند
در شام اما خواهری مضطر چنین گفت:
یارب ببین دار و ندارم را گرفتند
بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است
وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند
نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند
اصلا تمام اعتبارم را گرفتند
در گوش من مانده صدای ذوالجناحش
میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند
یک "یادگاری" بود... اما در خرابه
"بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند
************************
رضا باقریان
من که اینگونه عزادار غم جانانم
ز غم یار شرر بار شدم حیرانم
در فراقی که پریشانم و سرگردانم
دلشکسته شده، بیمار شدم میدانم
روبرو با تن هفده گل پرپر سخت است
دیدن جسم پر از نیزه و خنجر سخت است
من و زینب به جگر آه، مکرر داریم
هر دو هفده بدن بی سر و پرپر داریم
به روی سینه خود داغ برادر داریم
و از این داغ دلی خسته و مضطر داریم
ولی از ماتم زینب دل من محزون است
آه، در روضه او دیده من پر خون است
گر چه از زهر جفا سوخت برادر جگرش
ارغوانی شد و افتاد روی بال و پرش
و اگر تار شد آن لحظه دو چشمان ترش
نه لگد بر سر او خورد، نه سنگی به سرش
به خدا دلبر من راهی گودال نشد
سینه اش زیر سم اسب لگد مال نشد
************************
محمدجواد پرچمی
باز هم میشوم کبوترتان
دور این گنبد منوّرتان
من نمکگیر سفرهات شدهام
دست خالی نرفتم از درتان
مادر من کنیزتان بوده
پدرم نیز بوده نوکرتان
جای کربوبلا و طوس و نجف
شدهام خاکبوس محضرتان
ما عجمها چقدر خوشبختیم
شده ایران مسیر آخرتان
اشکهایم دخیل میبندند
به ضریح فرشتهپرورتان
از ضریح تو یاس میریزد
مثل چادر نماز مادرتان
خسته از راه دور آمدهای
خستهای از فراق دلبرتان
چقدر از مدینه دور شدی
پای دلتنگی برادرتان
مثل مادر خمیدهای اما
نگرفته به میخ در پرتان
محملت پرده داشت؛ شکر خدا
سایهبان داشتی روی سرتان
گرچه شد حمله بر عشیرهی تو
شکر؛ غارت نگشته زیورتان
در میان هجوم درد نخورد
دست نامحرمی به معجرتان
شد خزان گرچه نوبهار شما
کم نشد لحظهای وقار شما
غصّهی از همه بریدن تو
غمِ روی رضا ندیدن تو
گرچه آواره گشتهای خانم
گرچه غم دارم از خمیدن تو
ناقهات بین ازدحام نرفت
بیخطر بود این پریدن تو
زیر پا چادر تو گیر نکرد
لحظهی تلخ پر کشیدن تو
بی برادر میان کوچه ندید
پشت مرکب کسی دویدن تو
ثبت شد بر جریدهی تاریخ
قصههای به قم رسیدن تو
آمدی شهر قم گلستان شد
پیش پایت زمین گلافشان شد
شهر قم بر تو احترام گذاشت
پیش رویت فقط سلام گذاشت
پیر قوم و بزرگ مردم قم
سر به پای تو چون غلام گذاشت
با گلافشانی قدومت قم
لعن و نفرین برای شام گذاشت
بهر تو قم گذاشت سنگ تمام
کی دگر سنگ روی بام گذاشت؟
کِی به قم دختر ولیّ خدا
پای در مجلس عوام گذاشت
قم کجا رأس یک برادر را
پیش خواهر میان جام گذاشت
بهترین جای قم سرایت بود
کِی میان خرابه جایت بود؟
غم طفلی عزیز یادت هست؟
روضهی پر گریز یادت هست؟
دختری با سر پدر میگفت
آن همه چشم هیز یادت هست؟
بر سر غارت خیام حرم
بین دشمن ستیز یادت هست؟
وسط شعلهها مرا دیدی؟
پابرهنه گریز یادت هست؟
ماجرای شراب یادم هست
ماجرای کنیز یادت هست؟
بدنم درد میکند بابا
دهنم درد میکند بابا
************************
محمود ژولیده
بـاز هم جـام دیـده ها خـون شـد
سینـه همـچـون مدینه محزون شـد
از مـدینـه به سینه آه افتـاد
شـهر تا شـهر؛ نالـه راه افتـاد
کاروانـی دوبـاره از یثـرب
راه مشـرق گرفـت از مغـرب
بـاز هم نیمه شب؛ قیـام غـریب
در پیِ یـاریِ امـام غـریـب
خـواهـری از تبـار کوثـرها
بود در حـلقـه ی بـرادرهـا
در فـراق امـام خـود بانـو
مثـل زینب سفیر شد هر سـو
تـا پیـام غـریـب را بِبرد
بار صـبر و شکـیب را بِبرد
ناگهان بیـن راه غوغا شد
کربلایی دگر مهیّا شد
پیش چشمان خواهری رنجور
هجمه شد بر برادران غیور
داغ زهرا دوباره تازه شده
مقتل خون پر از جنازه شده
مقتل هیجده برادر وای
همه اینها به پیش خواهر وای
گرچه غمها کشید معصومه
شام کوفه ندید معصومه
روسری ها به نیزه ها نشدند
شعله ها خصم خیمه ها نشدند
خواهر اینجا سپاه شام ندید
بدن بی سر امام ندید
داغ معصومه مثل زینب نیست
شاهد خیلِ سُمِّ مرکب نیست
کی خرابه نشین شد این بانو
کی به زندان شده غمین بانو
قسمتش کی شده به روی کبود
ازدحام نگاه های یهود
بسکه در شام و کوفه غوغا کرد
جان خود را فدای مولا کرد
تا دم آخرش حسینی ماند
همه ی لشگرش حسینی ماند
دیده طشت طلا و سر؟ هرگز
دیده بر چهره اش اثر؟ هرگز
هیجده سر به نیزه دیده؟ نه
آستین بر سرش کشیده؟ نه
سیلی آیا چشیده رخسارش؟
تازیانه نموده دیدارش؟
سنگ کین کی نشست روی سرش
معجرش کی کشید در خطرش
ای امان - آه از دل زینب
تا کجا رفت محمل زینب
پیش چشم حرامیان پلید
تهمت خارجی ز خصم شنید
ای بنازم به سبک زندگی اش
به مرامش به طرز بندگی اش
هرچه داغ و بلا ز اعدا دید
همه را گفت خوب و زیبا دید
************************
رضا رسول زاده
هر جا که خواهریست ، برادر همیشه هست
دنبال هر برادر ، خواهر همیشه هست
این جذبه های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست
تا مرو از مدینه ، مسیر محبت است
این جاده های نور معطر همیشه هست
معصومه زینب است و رضا جز حسین نیست
ترکیب های عشق برابر همیشه هست
با بودن شفیعه ، قیامت به کام ماست
گرچه هراس عرصه ی محشر همیشه هست
پیداست در حریم تو اجلال فاطمه
جاری به صحن های تو کوثر همیشه هست
باید که تو مراقبت از پهلویت کنی
دیوارهای کوچه و آن در همیشه هست
در ذهن پرنیانی اولاد فاطمه
آن خاطرات زخمی مادر همیشه هست
از وقتی آمدی تو به قم با قبیله ات
اطراف تو ولایی و یاور همیشه هست
تا که نسیم هست ، بوی زلف می رسد
بالاتر از سر همه یک سر همیشه هست
بازار داشت قم ، تو که آنجا نرفته ای ...
در روضه ات اشاره به معجر همیشه هست ...
موضوعات مرتبط: حضرت معصومه(س) - شهادت